
میدونم که مشکل از ناناست اما نمیدونم چه جوریه که بعضی بچه ها اینهمه نترس و قوی هستن ومی دونن که چیا رو باید باور کنن.درواقع نمیدونم اشتباه من کجا بوده...
امروز جاوید -که کیک رو هل میده تو دهنش-به معلم زبان گفته:خانم "د"(معلم خودشون)از شمام وحشی تره...واون خندیده خدا رو شکر...با اون ابروهای اخمو که واسه خودش ساخته چه جور می خنده!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر