......
كنون برابر تو ايستاده ام
يگانه بانوى من، ای سياهپوش، ای غمين!
كه مژده آرمت
بهار زير و رو كننده مى رسد
نگاه كن ببين!
«سیاوش کسرایی»
ومی دونم که همیشه این تویی که تازه ترین وخوشبوترین گلها رو می آری(مرسی) و همیشه منم که گلها رو نگه می دارم تا خشک بشن(ببخش)...
با اینهمه؛من هر روز وهر روز و هر روز منتظر بهارم وتو هر روز وهر روز و هر روز بهم میگی نباید منتظر باشم وبه همین باغچهءخشکیده از سرما دلخوش باشم!
ای بهار، ای ميهمان دير آينده...
ای بهار، ای ميهمان دير آينده...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر