۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

45

از گوگل پلاس علی دشتی:


شبی نماز همی کرد. آوازی شنود که:
هان ای بوالحسن، خواهی آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم، تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: بار خدایا
خواهی تا آنچه از رحمت تو می‌دانم، و از کَرَم تو می‌بینم، با خلق بگویم تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟؟
آواز آمد: نه از تو، نه از من!
- تذکرة‌ الاولیاء -

هیچ نظری موجود نیست: