داشتن یه بچه همیشه آرزوی من بود ولی حتی بعد از تولد بچه دومم هم فکر نکرده بودم آیا آرزوی یک بچه هم این هست که «من »مامانش باشم؟
حالا اگه زمان به عقب برگرده شاید بچه دار نشم...
***
غروبه.با آبان ونانا تو خیابون راه میریم.وامیستیم «پاپ کورن»میخریم.آبان میگه چه جالبه آدم اینجور کنار خیابون پاپ کورن بفروشه وکمی بعدش می پرسه:تو دوست داشتی چند بار زندگی کنی؟-دوبار. -چرا؟ -خب ....منتظر جواب من نمیشه .میگه من .....بار(یادم نیست)یه بار از همین کارا میکردم(دستفروشی) یه بار موزیسین میشدم ،یه بار نقاش،یه بارنویسنده،....
به جوابی که نگفتم فکر می کنم و اینکه چه خوبه که آبان نمیخواد :حالا یه بار دیگه بیام ببینم میتونم "اشتباهاتی"که کرده ام رو جبران کنم یانه،اگه نشد دیگه همون دوتا بسه اگه شد اونوقت یه چند با دیگه اش فکر می کنم.یعنی زندگیت رو فقط سرشار از اشتباه بدونی و بعدشم احساس ناتوانی برای جبرانش کنی در حد یک عمر دوباره.
آوا اما زندگی رو پر از لذت و شادی میبینه.پر از موقعیت.با اینکه آدم تنبل و بی حوصله ایه.
خیلی امیدوار کننده بود چون ممکنه مادرا اونقدرم موثر نباشن و خیلی چیزا ذاتی باشه.
***
ط..ازدواج نکرده.بچه نداره.میگه ناراحت نیست.دوست نداره شوهر داشته باشه ولی دلش میخواد بچه داشته باشه.اون آبان رو خیلی دوست داره وهر وقت میبیندش میگه اینو بده به من.من اگه مادر بودم ،خیلی مادر خوبی بودم.تو خوب نیستی.اونو درک نمی کنی.به نظرش احترام نمیذاری.باهاش صمیمی نیستی......درست میگه
***
مامان اما همیشه خوب بود و هست.استثنایی.عالی.
حالا اگه زمان به عقب برگرده شاید بچه دار نشم...
***
غروبه.با آبان ونانا تو خیابون راه میریم.وامیستیم «پاپ کورن»میخریم.آبان میگه چه جالبه آدم اینجور کنار خیابون پاپ کورن بفروشه وکمی بعدش می پرسه:تو دوست داشتی چند بار زندگی کنی؟-دوبار. -چرا؟ -خب ....منتظر جواب من نمیشه .میگه من .....بار(یادم نیست)یه بار از همین کارا میکردم(دستفروشی) یه بار موزیسین میشدم ،یه بار نقاش،یه بارنویسنده،....
به جوابی که نگفتم فکر می کنم و اینکه چه خوبه که آبان نمیخواد :حالا یه بار دیگه بیام ببینم میتونم "اشتباهاتی"که کرده ام رو جبران کنم یانه،اگه نشد دیگه همون دوتا بسه اگه شد اونوقت یه چند با دیگه اش فکر می کنم.یعنی زندگیت رو فقط سرشار از اشتباه بدونی و بعدشم احساس ناتوانی برای جبرانش کنی در حد یک عمر دوباره.
آوا اما زندگی رو پر از لذت و شادی میبینه.پر از موقعیت.با اینکه آدم تنبل و بی حوصله ایه.
خیلی امیدوار کننده بود چون ممکنه مادرا اونقدرم موثر نباشن و خیلی چیزا ذاتی باشه.
***
ط..ازدواج نکرده.بچه نداره.میگه ناراحت نیست.دوست نداره شوهر داشته باشه ولی دلش میخواد بچه داشته باشه.اون آبان رو خیلی دوست داره وهر وقت میبیندش میگه اینو بده به من.من اگه مادر بودم ،خیلی مادر خوبی بودم.تو خوب نیستی.اونو درک نمی کنی.به نظرش احترام نمیذاری.باهاش صمیمی نیستی......درست میگه
***
مامان اما همیشه خوب بود و هست.استثنایی.عالی.
۲ نظر:
هیچ انسانی آن اندازه خردمند نیست که در برهه ای از جوانی چیزهایی نگفته یا کارهایی نکرده باشد که دراواخر زندگی چنان ناخوشایند و مذموم به نظر نرسند که اگر قدرت داشت ، به هر وسیله ای ، آن ها را از خاطره ها محو می کرد.اما این فرد نباید مطلقاْ پشیمان باشد ، چون نمی تواند قطعاْ مطمئن باشد در این لحظه هم مرد خردمندی است – مگر اینکه از تمام بوته های آزمایش فرساینده ای که انسان را به این مرحله می رساند عبور کرده باشد.می دانم جوانانی هستند…که معلمین شان از ابتدای تحصیل ذهنی شریف ،اخلاقی ناب در وجودشان نهادینه کرده اند.احتمالاْ اگر بر گذشتشان مروری کنند ، چیزی برای پشیمانی نمی یابند: اگر دلشان بخواهد می توانند شرح امضاء شده ای از هر چیزی که گفته اند یا انجام داده اند منتشر کنند : اما موجودات مفلوکی هستند، وارثان مذبوح تزهای منحط،و خردشان منفی و عقیم است.ما نمی توانیم خرد را بیاموزیم،باید آن را از طریق کشف و شهود شخصی دریابیم،کاری که فقط خودمان از عهده بر می آییم،و کسی نمی تواند ما را از آن معاف کند
مارسل پروست
اگه بخوام راستش رو بگم اینه که بیسوادتر از اونی هستم که معنی "واقعی" حرفای آقای مارسل پروست رو بفهمم.اما حالا اونقدری که فهمیدم:بنظرم باید از زندگی لذت برد تا اینکه اشتباه نکرد یا کار خوب کرد.
***
اونجا که گفته نباید مطلقا"پشیمان باشد منظورش این بوده که این اشتباهها حق ماست چون کامل نیستیم؟اما میتونستیم خیلی راحت خیلیاشونو مرتکب نشیم
ارسال یک نظر