آن استبداد شرقی معروف هم که هم شما فرموده اید ذاتی بودنش را و هم مانی دردانه راجع به دموکراسی سال 32 گفته عرض می کنم که طبیعی است که استبداد موضوعی فرهنگی هم است قبل از موضوع سیاسی بودن. اما من با خامنه ای مشکل اسبداد ندارم بلکه مشکل توتالیتری فقهی ضد مدرنیته را دارم. بخاطر همین هم است که شاه را بخاطر دموکراسی و هر آنچه مانی گفته راجع به 32 نکوهش نمی کنم. زیرا قطعاً ما با مصدق یا هیچکس دیگر به دموکراسی مورد آرزو که نمی رسیدیم هیچ بلکه از همین پیشرفتی هم که از 32 تا 57 بدست آوردیم محروم می شدیم. بحث مفصل است و نمونه ها فراوان در اطراف ما و در کشورهای مسلمان. منتها چون ما همیشه تحت ظلم و تجاوز بوده ایم روحیۀ مظلوم نما پیدا کرده ایم و مظلوم و شکست خورده را بیشتر از فاتح و خدمت کرده دوست داریم. لذا همۀ قهرمانان تاریخ مان سیاستمداران شکست خورده اند که آخرینش سید محمد خاتمی است. القصه اینکه من با فلسفۀ خدا محور حکومت دینی مشکل دارم و نه با استبداد. و اگر برای دموکراسی هم تمایل داشته باشم که دارم از منظر اومانیستی و لیبرالیستی فلسفی است و آزادی زندگی اجتماعی جوانان و زنان و مردان کشورم در ابتدای امر . مثل و بهتر از آنچه در زمان شاه داشتیم و افراط کردیم در کلان شهرها و از دست دادیم. یا...هو
اینا رو در جواب این نوشتن:
شاه در آن حال و روز که شما نوشتید حقش بود که اوبودکه سال 32 دموکراسی نوی پای ایران را در نطفه خفه کرد و ...