این آقاهه تو پارکینگ بالاییه یکی از آدمای موثره.یکی از کسانی که نباید باشن تو آدمایی که تو میشناسی ولی میان به زور همه رو کنار میزنن و میشینن روی پله ها و میگن منم هستم.ازش فرار می کنم.میخوام نباشه که یهو از وسط سه چار نفری که دارن قبضاشونو میگیرن میگه:سلام استاد و من خجالت زده احوالپرسی رو شروع می کنم...حسابی ام سربه سر نانا و آبان اگه همرام باشن میذاره.حالا تقریبا"همه چیو در مورد مون می دونه.حتی سراغ دانشجوا رو میگیره و اینکه آیا دنبال درسشون هستن یا نه؟
پارکینگ خوبیه.بزرگ بزرگ بزرگ.یه زمین شنی نیمه سبز.دور تا دورشم دیوار نیست با یه فنس توری جدا شده از خیابون و کوچه های دو طرفش.یک دونه درختم انتهای قطری از زمینه که یه طرفش دره.
پارکینگ خوبیه.بزرگ بزرگ بزرگ.یه زمین شنی نیمه سبز.دور تا دورشم دیوار نیست با یه فنس توری جدا شده از خیابون و کوچه های دو طرفش.یک دونه درختم انتهای قطری از زمینه که یه طرفش دره.
امروز که هوا خوب بود و دوس داشتم دیر برسم رفتم سراغ پارکینگش.کلی ذوق کردم که خودش نبود و خبری از استاد استاد کردنش نبود.قبضو گرفتم و زدم به چاک....
یه کم دور شده بودم که دیدمش از روبرو می اومد.چاره ای جزسلام احوالپرسی نداشتم.از اوضاع درس و دانشگاه پرسید و رسید به حقوق و ....گفتم من حق التدریسم و پول زیادیم نمیگیرم...برای دهمین بار رشته ام رو پرسید و بعدشم گفت شما که دقیقه ای پول می گیرید و اینا.تا دانشگاه به این می خندیدم که تو جیبم 2500 تومن بیشتر نبود و تو همون لحظه داشتم فکر می کردم باید یه آدامسی بخرم که به اندازهءپول پارکینگ برام بمونه ...
اما آقای پارکینگ رو دوست دارم.چون یه بار همین کاراش یه کمک خیلی بزرگ به من شد....همین آشنایی زورکی اش.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر