یادم باشد...
۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سهشنبه
200
بابا و بِیبی
الآن بیدار شد و آب خواست...بعد با چشمای بسته آب رو سر کشید...خرس کوچولوشو بغل کرد و خوابید...ینی چی بگم بهت؟چه جوری بلد بودی بچه ها رو این شکلی درس کنی؟معرکه بوده کارت...عالی...حرف نداره...دوسِت دارم که دوتاشونو دادی به من...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر