حرکت بادبزنی و بی وقفهء برف پاکن ها...ستونهای عمودی نورکه انعکاس چراغ هاست روی آسفالت ...نفسهای پر از خوابِ آقای بابا ،آبان و نانا...پیدا شدن گاه و بیگاه یک سواری ونزدیک شدنش وگذشتنش از کنارم ... آرامش دلچسب شب بارونی بهارِ یکِ نود و سه ای جادهءخلوت بین شهری........
می پرسم کی سال نو شد؟از خودم می پرسم که همین حالاشم نمیدونه داره تو خواب می رونه یا بیداری...
فقط قبرستونو یادم میآد وتاریکی و باد سرد شبانه و قبرهای بی شمار با دسته های سیاهپوش دورشون وصدای گریه ی عزادارها و درد گوش و کلیه؟...این چی ؟یه کابوس بوده یا بیداری؟!
می پرسم کی سال نو شد؟از خودم می پرسم که همین حالاشم نمیدونه داره تو خواب می رونه یا بیداری...
فقط قبرستونو یادم میآد وتاریکی و باد سرد شبانه و قبرهای بی شمار با دسته های سیاهپوش دورشون وصدای گریه ی عزادارها و درد گوش و کلیه؟...این چی ؟یه کابوس بوده یا بیداری؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر