یعنی میشه آدم خودش یه عقیدهء من درآوردی داشته باشه؟مث این:
خدا مدیر کل دنیاس.کاریم نداره به دنیاش.هیچ کاریم نداره با دنیا.اما یه روزی میاد برای به حسابا رسیدن.
اما نمیشه هیچ کاریم نداشته باشه.آقای بابا رو یه کسی به من داد.من حتی بهش گفتم نه نه نه مرسی اصلا".
اما دست من نبود.وبرای ادامهء من وجود اون لازم بود.آقای بابا یه اتفاق عجیب و غیر عادی بود
۲ نظر:
خدا خیلی مدیر کل صبور و خوبیه، با اینهمه کارمند تنبل و قدر نشناس که روزیشون از خزانه ی غیب می رسه چقدر مدارا می کنه... عقیده ی جالبی درآوردی از خودت بی تا...همینطور سرم داره تاب می خوره... هر جور به خدا فکر می کنم با اینکه گفته از رگ گردن بهت نزدیکترم ،... هیچ جور قدم بهش نمی رسه... چقدر من غافلم از رگ گردنم...کجاااااااااا رفته...
الان دیگه مدیر کل نیست.یه جور دیگه اس
ارسال یک نظر