هیچی تو دنیا به اندازهءتو گیج وکلافه ام نمی کنه.باور کردنی نیستی.انگار یه هو بیمار شدی و بعدش دیگه خوب نشدی.شایدم از خواب و خیال اومدم بیرون و واقعیتو دیدم که زشت بود مث یه بیماری...
میگی :«پولت مخمس نیست.نمیخوام.» می خندم.میگم:«مخمس چیه؟» ناراحت نمیشم.تو رو اینجوری پذیرفته ام.پولمو پس می گیرم.اما چرا زنگ زدی امشب که بگی ناراحت نشو من اینو گفتم که تو پولو بگیری...؟! ناراحتم کردی.زیادتر از اون چیزی که فکرشو میکنی.کاش اقلا"دلت برام بسوزه و همون واقعیت بشی...خیالای من پر از گرد و غبار اینهمه سالَن...به همشون نریز...
میگی :«پولت مخمس نیست.نمیخوام.» می خندم.میگم:«مخمس چیه؟» ناراحت نمیشم.تو رو اینجوری پذیرفته ام.پولمو پس می گیرم.اما چرا زنگ زدی امشب که بگی ناراحت نشو من اینو گفتم که تو پولو بگیری...؟! ناراحتم کردی.زیادتر از اون چیزی که فکرشو میکنی.کاش اقلا"دلت برام بسوزه و همون واقعیت بشی...خیالای من پر از گرد و غبار اینهمه سالَن...به همشون نریز...