شادی صدر!آفرین ومرسی برای شرکت تو اون میزگرد و برای همهءحرفایی که زدی.همه اش درست و حسابی بود.همه اش حقیقت بود و ملموس....
۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه
۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه
گِردَکان
آقای بابا برام گردوی تر با پوست سبز خریده.یارو گفته از دماوند آورده ام اما اینجا خریدار نداره انگار.آقای بابا گفته نگران نباش خانم من نمیذاره بمونه رو دستت...
****
چرا اون روزا سیر نمیشدیم از گردو؟چرا همیشه کم بود؟
***
یکی از چیزایی که از بابا حاجی موند ،درختای گردوش بود.نمیدونم هنوز اون زمینا هستن یا بابا اینا اونا روهم به باد دادن.یکی از اون درختا رو یادمه.خیلی بزرگ بود وپربار
***
انگشتامونو سیاه می کرد و خشک.وزیر ناخنها رو.فرشته اینا یادم دادن با پوست سبزش مسواک بزنم.تلخ بود و یه کم ترش.لثه ها و لبامون نارنجی میشد و بعدترش سیاه.آبان میگه برا همین "خیال میکردین" دندوناتون سفید میشده.خیال خوبی بودهر چی بود.خیال میکردیم خوشگلتر میشیم اگر چه به نظر بقیه ژولیده تر میشدیم...الآن حتی بلد نیستیم رژ بزنیم و خیال کنیم ...
***
برا چن نفر میفرستم :گردوی سبز خریدم.فرشته نمیدونه لابد که خودمم یاد اون روزام که میفرسته«نوش گیان(جان)!به یاد بچگی ها،لباتو با پوستش رنگ کن»....خییییییلی می خوام ...اون تلخی رو می خوام...واون رنگ رو...اما میتونم فردا اون شکلی برم سر کلاس؟!
****
چرا اون روزا سیر نمیشدیم از گردو؟چرا همیشه کم بود؟
***
یکی از چیزایی که از بابا حاجی موند ،درختای گردوش بود.نمیدونم هنوز اون زمینا هستن یا بابا اینا اونا روهم به باد دادن.یکی از اون درختا رو یادمه.خیلی بزرگ بود وپربار
***
انگشتامونو سیاه می کرد و خشک.وزیر ناخنها رو.فرشته اینا یادم دادن با پوست سبزش مسواک بزنم.تلخ بود و یه کم ترش.لثه ها و لبامون نارنجی میشد و بعدترش سیاه.آبان میگه برا همین "خیال میکردین" دندوناتون سفید میشده.خیال خوبی بودهر چی بود.خیال میکردیم خوشگلتر میشیم اگر چه به نظر بقیه ژولیده تر میشدیم...الآن حتی بلد نیستیم رژ بزنیم و خیال کنیم ...
***
برا چن نفر میفرستم :گردوی سبز خریدم.فرشته نمیدونه لابد که خودمم یاد اون روزام که میفرسته«نوش گیان(جان)!به یاد بچگی ها،لباتو با پوستش رنگ کن»....خییییییلی می خوام ...اون تلخی رو می خوام...واون رنگ رو...اما میتونم فردا اون شکلی برم سر کلاس؟!
۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه
این روزا،«آن روزها»رفتند
این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار...
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است.
آینههای ناگهان /قیصر امین پور
***
سایه برام فرستاده:شاد باشید تابزرگترین انقلاب در وجود شما رخ دهد...با این کار از همه دامهای کشیشان وسیاستمداران برخواهید گذشت(کتاب شکوه آزادی اشو)
***
و وقتی برای دایی سپهر میفرستم:اگر یاد بگیریم به مشکلات بخندیم همیشه چیزی برای خندیدن داریم،مینویسه برام:در هیچ کجای زندگی مشکلی که هزار راه حل نداشته باشه و من اقلا"یکیشو نشناسم ندیدم
***
و دقیقا"هر وقت عمو عنایت رو می بینم مدت طولانی راجع به اینکه ما غولهای قدرتمندی هستیم با توانایی بی حساب و اگر من نتونسته ام برای باور ضعیفم بوده وباید کتاب بخونم و...و...و...حرف می زنه
***
و دلقک ایرانی می گفت:انسان جزدرهنگامۀ شاد ذهنی قادربه هیچ عمل مثبت وسازنده ای نیست. وانسان غمگین وشاکی ودرخود فرورفته یا ازخودبدرشده تنها توان تخریب خودش را دارد وبس.
*****
ینی واقعا"خوش به حال همه شون.شبا خواب می بینم عقرب وحشره های عجیب و غریب اومدن تو خونه.سعی میکنم بکشمشون .بچه ها رو دور میکنم اما آخر همهءخوابا خودمو نیش میزنن..یا اینکه تصادف کردیم و ...انقدر وحشتناکن که جرات نوشتن بقیه شونو ندارم.
کابوسها لابد نشونهءشاد ذهنین!
لعنت به همهءپزشکا.لعنت به همهءپزشکا.لعنت به همهءپزشکا
من حتی از اون میلگردا میترسم که باهاشون پل ساخته ان و گذاشته ان رو کانیوو واز اون پسرِخری که امروز با دوچرخه اش با یه سرعت عجیب از توی فرعی اومد بیرون و از فاصله میلیمتری نانا رد شد و از هرچی سرعت زیاده و از پزشکایی که دروغ میگن و از آدمای دین دار معتقد وازخودم که از همه چی میترسم واز فرداواز یه لحظهءدیگه و...
چرا دستورالعمل عمو در مورد من جواب نمیده؟!
هر مشکلی هزار راه حل داره؟!
***
این روزا کی تموم میشن پس................؟
.....رفتکر شب چه زود رفت امشب!
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار...
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است.
آینههای ناگهان /قیصر امین پور
***
سایه برام فرستاده:شاد باشید تابزرگترین انقلاب در وجود شما رخ دهد...با این کار از همه دامهای کشیشان وسیاستمداران برخواهید گذشت(کتاب شکوه آزادی اشو)
***
و وقتی برای دایی سپهر میفرستم:اگر یاد بگیریم به مشکلات بخندیم همیشه چیزی برای خندیدن داریم،مینویسه برام:در هیچ کجای زندگی مشکلی که هزار راه حل نداشته باشه و من اقلا"یکیشو نشناسم ندیدم
***
و دقیقا"هر وقت عمو عنایت رو می بینم مدت طولانی راجع به اینکه ما غولهای قدرتمندی هستیم با توانایی بی حساب و اگر من نتونسته ام برای باور ضعیفم بوده وباید کتاب بخونم و...و...و...حرف می زنه
***
و دلقک ایرانی می گفت:انسان جزدرهنگامۀ شاد ذهنی قادربه هیچ عمل مثبت وسازنده ای نیست. وانسان غمگین وشاکی ودرخود فرورفته یا ازخودبدرشده تنها توان تخریب خودش را دارد وبس.
*****
ینی واقعا"خوش به حال همه شون.شبا خواب می بینم عقرب وحشره های عجیب و غریب اومدن تو خونه.سعی میکنم بکشمشون .بچه ها رو دور میکنم اما آخر همهءخوابا خودمو نیش میزنن..یا اینکه تصادف کردیم و ...انقدر وحشتناکن که جرات نوشتن بقیه شونو ندارم.
کابوسها لابد نشونهءشاد ذهنین!
لعنت به همهءپزشکا.لعنت به همهءپزشکا.لعنت به همهءپزشکا
من حتی از اون میلگردا میترسم که باهاشون پل ساخته ان و گذاشته ان رو کانیوو واز اون پسرِخری که امروز با دوچرخه اش با یه سرعت عجیب از توی فرعی اومد بیرون و از فاصله میلیمتری نانا رد شد و از هرچی سرعت زیاده و از پزشکایی که دروغ میگن و از آدمای دین دار معتقد وازخودم که از همه چی میترسم واز فرداواز یه لحظهءدیگه و...
چرا دستورالعمل عمو در مورد من جواب نمیده؟!
هر مشکلی هزار راه حل داره؟!
***
این روزا کی تموم میشن پس................؟
.....رفتکر شب چه زود رفت امشب!
۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه
در راه ....
نمی خوام از این دسته بندیا داشته باشم که خانوما ،آقایون.برا همین می گم:"بعضیا" ...بعضیا،وقتی کسی رو دوست دارن دیگه دوست دارن.دیوانه وار.میسیز چری اون بچه ها رو دوست داره و نمیذاره من راه پلهء بدون دیوار بذارم و هوای آزاد به خوردشون بدم.میگه مربیهاشون مراقبشون نیستن لباس تنشون کنن،سرما می خورن.هیچوقت نمیذارم بچه ام بدون لباس گرم بره بیرون.مستر لمون ساکت نیگامون می کنه.من می گم:من خیلی تو این موارد دقیق نیستم-حتی در مورد بچه های خودم-اما هوای تازه حتی تو زمستونم خوبه.خوبه که مجبور شیم بریم تو هوای آزاد و... .اینجاس که مستر لمون به کمکش میاد و میگه:آها راستی ما نمی تونیم برا این بچه ها راه پله اونطوری داشته باشیم.اجازه نمی دن...خطرناکه....
از این حرفا که بگذریم راه پله های بازنمای قشنگی ام دارن.من که ترجیح میدم سرما بخورم...
***
صدای خش خش جاروی یه رفتگر از تو کوچه میاد.خیییلی دوست داشتم برم پشت پنجره و یه عالمه باهاش حرف بزنم ویه چایی بهش بدم وبگم خوش به حالش که تو این هوای معرکهء یک ونیم شب خیابونا رو با جارویی که شبیه مال جادوگراس تمیز میکنه....حتما"بهم فحش میده...منم اونوقت بهش فحش میدم اگه دلش بخواد جای من بشینه پای این صفحه نورانی وهی خط بکشه تا بقول نانا سفیدی چشاش ترک بخوره...
اگه رفتگر ساعت یک و نیم بودم ولی حتما"یه ام.پی تری با خودم داشتم و هی گوش می کردم اونوقت جارو کردن حس رقصو به آدم می ده.بعضی موزیکا واقعا" وزن جسمو کم می کنن.سبکش می کنن
*****
.......ما برای ....چه سفر ها کرده ایم!....خون دل ها خورده ایم!....لالالالالالالا....
از این حرفا که بگذریم راه پله های بازنمای قشنگی ام دارن.من که ترجیح میدم سرما بخورم...
***
صدای خش خش جاروی یه رفتگر از تو کوچه میاد.خیییلی دوست داشتم برم پشت پنجره و یه عالمه باهاش حرف بزنم ویه چایی بهش بدم وبگم خوش به حالش که تو این هوای معرکهء یک ونیم شب خیابونا رو با جارویی که شبیه مال جادوگراس تمیز میکنه....حتما"بهم فحش میده...منم اونوقت بهش فحش میدم اگه دلش بخواد جای من بشینه پای این صفحه نورانی وهی خط بکشه تا بقول نانا سفیدی چشاش ترک بخوره...
اگه رفتگر ساعت یک و نیم بودم ولی حتما"یه ام.پی تری با خودم داشتم و هی گوش می کردم اونوقت جارو کردن حس رقصو به آدم می ده.بعضی موزیکا واقعا" وزن جسمو کم می کنن.سبکش می کنن
*****
.......ما برای ....چه سفر ها کرده ایم!....خون دل ها خورده ایم!....لالالالالالالا....
۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه
کار خوب
از همین امروز شروع می کنم به طراحی خانهء به خصوصِ میس چِری،مستر لمون.با هزاران آرزوی موفقیت برای خودم.....
۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه
67
آفتابو آفتابو آفتابو آفتابو آفتابو می خوام
زمین وزمینو زمینو زمینو زمینو می خوام
****
بارون می آد .کف خونه انگار خیسه.هوا سرد وخیسه یه جورایی.اگه چشمامو ببندم میتونم فک کنم تو یه جنگلم.نتای پیانو آبانم همینطور تمام خونه و لابد کوچه روپر کرده ان و هی بالا و پایین میرن و می چرخن.انگار دارن با صدای بارون میرقصن.یاد اون عروسای دریایی تو باب اسفنجی افتادم.شکل نتای این آهنگه بودن.دارم بی سلیقگی به خرج می دم.می دونم.
همه چی به همه چی میاد.
این وسط این هوس بی ربط منه که داره تو این کنسرت هماهنگ وخیس،خارج می زنه...
کنجان چم رو می خوام تو یه بعد از ظهر شهریور...اما دلم نمی خواست اینو بخوام.دلم می خواست که دلم بخواد یه نت پیانو آبان بودم و الآن می رفتم بیرون و زیر بارون خیس می شدم...
***
والس نمی دونم چیچی شوپَن(تمرین آبان)
۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه
....
آقای بابا امروز اومد خونه صبونه خورد ورفت.فبل رفتن یه سوالم پرسید که حال من گرفته بشه حسابی ...
***
آقای بابا عادت داره برای همه چی برنامه ریزی کنه،نگران باشه،فکرشو بکنه.......تو حرفاشو نشنیده بگیر....
ایمان دارم که برای هر اشتباهی یه مجازات هست.منو برای هر خطایی که کردم،مجازات بکن ولی نه اینطوری.
***
آقای بابا عادت داره برای همه چی برنامه ریزی کنه،نگران باشه،فکرشو بکنه.......تو حرفاشو نشنیده بگیر....
ایمان دارم که برای هر اشتباهی یه مجازات هست.منو برای هر خطایی که کردم،مجازات بکن ولی نه اینطوری.
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
مثل ما...
Sunshine Cleaning
2008
وقتی که رز توی ماشینش به مادرش(که قبلنا خودکشی کرده) میگه خیلی چیزا رو از دست دادی و نمیگه حیف که تو نیستی یا اینکه چرا ما تو رو نداریم....
(با اینهمه زندگی لحظه های باارزش زیادی داره)
***
وقتی نورا زیر اون پل که قطار از روش رد میشه فریاد می زنه با تموم توانی که داره..
***
وبرای تمام شباهتی ظاهری! وغیرظاهری اون دوتا با ما...
اشتراک در:
پستها (Atom)