۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

184

بارونه و بارونه و بارونه.هر کی امسال این تابستون گرم بقیهءشهرا  رو ول نکرد بیاد شمالِ ما ....بود.11شب میریم به یه مهمونی تو جنگل...جاده ها خیس و گلی ولیزن...هوا تمیز و خنکه... چه حالی داشت اون ایوون و بارون وهوا و زمین.
ینی همه چی دنیا خوبه غیر از کارایی که آدما کرده ان...
****
برگشتن حال و روز مسافرا جالب بود:رو چادراشون نایلون کشیده بودن یا رفته بودن تو ماشیناشون...به آقای بابا گفتم بیا چند تا ازاینا رو ببریم خونه مون!...کاش میشد...دلم خیییلی میخواست...
****
ساعت از 3 گذشته ...همزمان با نوشتن،صدای محمدم رو از فیلمهاش میشنوم...همراه صدای بارون و گاهی صدای عبورماشینها روی کف خیس خیابون..."ما آدم کشته ایم"...فیلماش ترسناکن............................صداش  مث آب چشمه که از زیر سنگ وخاک بیرون میاد، آروم وزلال در حرکته ...اما کلمات خون آلودن انگار...

هیچ نظری موجود نیست: