۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

من و نانا/7

از نظر نانا اشیا زنده ان.این یه کم دردسر شده برام.البته خودم هم بی تقصیر نبوده ام شاید.وقتی چیزی گم میشد-که تو خونهءما اتفاق شایعیه-میگفتم بیا صداش کنیم....از وقتی که توجهش علاوه بر چرخ و ماشین به عروسکها جلب شد شروع کرد به حرف زدن باهاشون و نمیدونم چطور شد که من باید به جاشون حرف می زدم.لابد تو این موردم خودم مقصر بوده ام.یادم نمیاد....احتمالا"یه بار اینکارو کرده ام براش جالب بوده.حتی گاهی همزمان نقش چند تا رو با هم بازی می کردم...
مشکل از اونجا شروع شد که تو خیابون و فروشگاهها و...نانا یکی از عروسکها رو که جملگی از دستهء حیوانات هستن رو با خودش میآورد وهی ام صداشون می کرد:
-خرس
-....
-خرس!
-....
-خرس!(تا جواب نمی دادم ول کن نبود)
-قورباغه!
-بله!
-خرگوش!
-بله!
-جوجه!
-هاپو!
-سگ!
-...!
جدیدا"بقیه موجودات غیر زنده هم اضافه شده ان تا جایی که چند روز پیش بستنی شده بودم:
-بستنی!
-بعله!
-دوست داری من بخورمت!
-خیلی!
وبستنی که تموم شد:چوب بستنی!
-بعله
-می خوای نندازمت تو سطل آشغال؟نگه دارمت همیشه؟
-....!؟
مطمئنم تو این موردا دیگه بی تقصیرم...