۱۳۹۵ شهریور ۸, دوشنبه

از وبلاگ گلایل فطرتی

غفلت از معماری مسکونی دوره پهلوی دوم

بختیار لطفی در یادداشتی نسبتاً مفصل با عنوان غفلت از معماری مسکونی دوره پهلوی
دوم، به بیان اهمیت مطالعه معماری مسکونی دوره پهلوی دوم، وضعیت موجود و عوامل مؤثر
بر آن و مسئولیت معماران در این زمینه پرداخته و در پایان به راهکاری برای آغاز این
نوع مطالعات پرداخته که با توجه به روند شتابان تخریب و زوال آثار معماری مسکونی
این دوره، در نتیجه ساخت‌وسازهای افسارگسیخته سال‌های اخیر، قطعاً امری ضروری و
دغدغه‌ای قابل احترام و اعتناست و می‌بایست بیش از پیش مورد توجه معماران، به ویژه
نسل جوان، قرار گیرد.
در این یادداشت، بختیار لطفی با اشاره به این واقعیت که آثار کالبدی دوره پهلوی دوم
همزمان با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژیکی، حقوقی و سیاسی گسترده و خاصی از
تاریخ معاصر ایران و مقارن با تحولات فکری و فلسفی، هنری، تکنولوژیکی، اقتصادی و
سیاسی دهه‌های 50، 60 و 70 میلادی در جهان شکل گرفته‌اند و از طرفی دوره پهلوی دوم،
شاهد حضور چشمگیر معماران در حوزه حرفه‌ای، شکل‌گیری دفاتر و مهندسین مشاور، حضور
مشاوران خارجی، انجام پروژه‌های عمرانی و شکل‌گیری برخی نشریات و بنیادهای معماری
بوده است، از این آثار به عنوان یکی از مفیدترین منابع برای شناخت آن مقطع پرتلاطم
و تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران یاد کرده است. او در ادامه، با تأکید ویژه بر اهمیت
بناهای مسکونی دوره پهلوی دوم، به عنوان نمود کالبدیِ منش‌ها، مشخصات یا ترجیحات
سکونتی جامعه ایرانی در آن زمان، به این نکته اشاره می‌کند که این بناها می‌توانند
به عنوان اسناد و شواهد کالبدی در بررسی مشخصات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی
بخش عظیمی از جامعه آن دوره مورد بررسی قرار گیرند و بیش از بناهای عمومی یا
حکومتی، که کم و بیش مستنداتی هرچند پراکنده از آنها تهیه شده است، معرف بدنه جامعه
باشند و ما را در شناخت وضعیت و روند آن مقطع از تاریخ معاصر، بیش از هر سند دیگری
یاری دهند
غفلت از معماری مسکونی دوره پهلوی دوم   
اهمیت موضوع
«آثار کالبدی دوره پهلوی دوم» همزمان با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژیکی، حقوقی و سیاسی گسترده و خاصی از تاریخ معاصر ایران شکل گرفته­اند. این بناها می­توانند به عنوان«اسناد و شواهد کالبدی»، در شناخت آن مقطع حساس و پرتلاطم از تاریخ معاصر ایران، بسیار مفید باشند.
دوره پهلوی دوم در تاریخ معاصر ایران، از یک سو وقایع و تحولاتی چون شهریور 1320، ملی شدن صنعت نفت، کودتای 28 مرداد 1332، انقلاب سفید، رشد شهرنشینی، افزایش درآمدهای نفتی، شکل­گیری یا تحول حرکت­های سیاسی، فرهنگی و مذهبی و در نهایت انقلاب 1357 را شامل است و از سوی دیگر مقارن با دهه­های50، 60 و 70 میلادی­ست که از دهه­های ویژه تاریخ معاصر جهان از نظر تحولات فکری و فلسفی، هنری، تکنولوژیکی، اقتصادی و سیاسی محسوب شده و طبیعتا بر ایران آن زمان نیز تاثیرگذار بوده­اند.
از طرف دیگر دوره پهلوی دوم، شاهد حضور چشمگیر معماران در حوزه حرفه­ای، شکل­گیری دفاتر و مهندسین مشاور، حضور مشاوران خارجی، انجام پروژه­های عمرانی، شکل­گیری برخی نشریات و بنیادهای معماری بوده و همه این­ها طبیعتا در آثار معماری آن دوره به نوعی منعکس شده یا تاثیر گذاشته­اند.
«بناهای مسکونی دوره پهلوی دوم» با توجه به اینکه تجلی کالبدیِ منش­ها، مشخصات یا ترجیحات سکونتی جامعه ایرانی در آن زمان بوده­اند، می­توانند به عنوان اسناد و شواهد کالبدی در بررسی مشخصات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی بخش عظیمی از جامعه آن دوره مورد بررسی قرار گرفته و بیش از بناهای عمومی یا حکومتی معرف «بدنه جامعه» باشند. در این میان فراموش نمی­کنیم که در آن دوره بناهای مسکونیِ واجد ارزش­ معماری نیز، حداقل به آن تعداد وجود داشته­اند که تصویر ذهنی نسبتا منسجم (و به اعتقاد برخی: مطلوب) را به وجود بیاورند. تصویری که متاسفانه گویا معماری امروز از ایجاد آن ناتوان است.
مشخصات، سبک، سازمان­دهی و ساختار فضایی، عناصر، مصالح و اجزای معماری، رویکردهای زیبایی­شناختی، کیفیت ساخت، ویژگی­های سازه­ای، تکنولوژی ساخت و ضوابط ساختمانی حاکم بر شکل­گیری بناهای مسکونی متعلق به آن دوره، می­توانند ما را در «شناخت» وضعیت و روند اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن مقطع از تاریخ معاصر بیش از هر سند دیگری یاری دهند.
اگر آنگونه که گفته شد، بپذیریم که آثار کالبدیِ دوره پهلوی دوم می­توانند از مفیدترین منابع برای«شناخت» آن مقطع پرتلاطم و تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران باشند، بی­گمان وجود «آثار کالبدی و بناها» و یا حداقل «وجود مدارک و اسنادی از مشخصات آن­ها»، از ملزومات این شیوه شناختِ تاریخ معاصر است.
وضعیت موجود
اگرچه به هرحال هر اثر کالبدی، در روند حیات خود ممکن است دستخوش تغییرات، فرسودگی و زوال شود اما پرسش این است که آیا پس از انقلاب 1357 تغییر یا زوال بناهای مسکونی دوره پهلوی دوم بر اساس روندی طبیعی و با رویکردی منطقی بوده است؟ متاسفانه پاسخ به این پرسش­ در مورد «بناهای مسکونی متعلق به دوره پهلوی دوم» در قیاس با سایر بناهای آن دوره، بسیار منفی­تر و نگران­کننده­تر است! آیا بسیاری از این بناهای مسکونی، به ویژه در یک دهه اخیر که موجی عظیم از ساخت و ساز شهرها را فرا گرفته است، دچار مرگ زودهنگام نشده­اند؟ آیا حداقل سند و مدرکی (نقشه یا دست کم تصویری) از آن بناها برای پژوهش­های آتی تهیه شده است؟ آیا نهاد، سازمان، تشکل یا یک بستر قانونی برای پرداختن به این موضوع وجود داشته است؟ اگر از اشاره به مسئولیت­های حاکمیت سیاسی فعلی، صرف نظر کنیم گویا جامعه معماری نیز ضرورت، امکان یا مجالی برای اقدامی موثر یا اتخاذ موضعی کارآمد در برابر این امر ندیده یا نداشته است؟
اگر در زمینه بناهای عمومی یا حکومتی، کم و بیش آثاری از دوره پهلوی دوم هنوز برجای مانده یا دست کم مستنداتی هرچند پراکنده از آن­ها تهیه شده است متاسفانه در محلات، خیابان­ها و کوچه پس­کوچه­های شهرهای امروزی نه تنها کمتر می­توان اثری از بناهای مسکونی آن دوره مشاهده کرد، بلکه حتی به ندرت مدرک، نقشه، سند یا عکسی از آن­ها در دسترس است. به ویژه در سال­های اخیر بسیار شاهد تخریب خانه­هایی بوده­ایم که به آنها دل بسته بودیم. در واقع با نابودی غیرعادی، غیرمنطقی یا زودهنگام این بناهای مسکونی نه تنها برخی از ارزش­های معماری محقق شده در برخی از بناهای ارزشمند را از دست داده­ایم، بلکه خود و نسل­های آینده را از امکان شناخت هرچه بیشتر مقطعی حساس از تاریخ معاصرمان (از طریق آثار کالبدی متعلق به آن دوران) نیز محروم کرده­ایم.
روند ساخت و ساز آنچنان سریع، لجام­گسیخته، شتاب­زده و بی­برنامه (یا بدون نظارت و کنترل کافی) بوده که حتی افراد آگاه، دلسوز و مسئول را غافلگیر کرده و مجال اقدامی فردی را نیز از آنها گرفته است. فردای روزی که از مقابل خانه سر کوچه­مان می­گذشتیم با هیاهوی «تخریب­کاران» بیدار شده­ایم و با تاسف منظره­ای را دیده­ایم که کارگران به جان و پیکر بی­دفاع خانه افتاده­اند. با خود گفته­ایم: «این هم نابود شد، ای کاش عکسی از آن انداخته بودم.» حال که حتی تصویری از آن خانه نداریم به آرشیو کدام سازمان یا نهادی می­توانیم دل ببندیم؟ هر آنچه بوده در حافظه­هایمان باقی مانده و افسوس بر ما که گویا پس فردا برای مطالعه معماری مسکونی دوران معاصرمان باید به حافظه یا حداکثر به آلبوم عکس­های خانوادگی این و آن مراجعه کنیم، شاید که گوشه­ای از بالکن، دیوار یا پنجره خانه­ای در عکسی ثبت شده باشد و با هزار تفسیر و حدس و گمان، خانه مسکونی دوره پهلوی دوم را توصیف و بازنمایی کنیم! شرم­آور است، گویی که کاروانسرایی متعلق به 5 قرن پیش را مطالعه می­کنیم و با کمبود منابع مواجهیم! فراموش نمی­کنیم که این بناهای مسکونی در دوره­ای طراحی و ساخته شده­اند که شیوه­های رایانه­ای و دوربین­های عکاسی دیجیتالی امروزین در دسترس نبوده­اند. لذا احتمال اینکه اسناد مربوطه به نحوی مطلوب حفظ شده یا دستیابی به نقشه­ها و تصاویر بناها آسان باشد بسیار کمتر است. وقتی که توصیف و بازنمایی آثار معماری (آن هم متعلق به گذشته­ای نه­چندان دور) اینچنین دشوار باشد آیا می­توان قدمی فراتر نهاده و امیدی به بررسی تاریخ معاصر از طریق آثار کالبدی داشت؟
عوامل
در شرایط کنونی سیاسی، بررسی دلایل و ریشه­های این امر در سیاست­ها و ساختار حکومتی بعد از انقلاب 1357 اگر ناممکن نباشد به ناگزیر گرفتار پوشیده­گویی­های اجباری خواهد شد، اما دست کم می­توان به موارد زیر که در تسریع زوال و نابودی بناهای مسکونی متعلق به قبل از انقلاب، موثر بوده­اند اشاره­­ کرد:

ـ طرح­ها و برنامه­های ناکارآمد که تحت نظر یا توسط نظام دولتی نالایق تهیه، تصویب و اجرا شده­اند. (تعیین یا تغییر تراکم­ها و کاربری­ها بدون توجه به بناها یا محدوده­های واجد ارزش از نظر معماری معاصر، از این جمله­اند.)
ـ برخی ضوابط و مقررات شهری متاثر از تمایلات ایدئولوژیک بعد از انقلاب که در بعضی موارد به تخریب و گاهی به تغییر بناهای مسکونی باقی مانده از قبل از انقلاب منجر شده است. (ضوابط مربوط به اشرافیت، نحوه و سطح اشغال زمین از این دسته­اند.)
ـ اجرای برخی از سیاست­های مقطعی (و سودجویانه) در امور شهری که منجر به تخریب برخی بناهای ارزشمند معاصر شده است. (مثلا تراکم­فروشی)
ـ عدم نظارت کافی و دقیق (کمی و کیفی) بر فعالیت­های ساخت و ساز، خرید و فروش مسکن و املاک
ـ مصادره بناهای مسکونی ارزشمند برخی از خانواده­ها، بعد از انقلاب و تغییر کاربری، نگهداری نامناسب و گاهی تخریب آن­ها (تبدیل به اماکن حکومتی، واگذاری به بنیادهای مختلف، نیروهای نظامی، شبه نظامی و ...)
ـ نبود قوانین و ساز و کارهای لازم برای حفاظت از بناهای مسکونی ارزشمند دوره پهلوی یا حداقل شناخت و مستندسازی آن­ها
ـ دگرگونی­های اجتماعی در سال­های پس از انقلاب و جابجایی ثروت و سرمایه (یا ایجاد سرمایه، رانت و ثروت برای قشر، افراد یا محافل ویژه) و ورود برخی از افراد غیرمتخصص و سودجو در ساخت و ساز که بدون هیچ ملاحظه فرهنگی­ای بسیاری از بناهای مسکونی ارزشمند را تخریب کرده­اند.
ـ ضعف­های نظام آموزشی معماری و تغییرات در محتوا و برنامه دروس معماری پس از انقلاب فرهنگی که افراط در برخی حوزه­ها (مثلا معماری اسلامی و حواشی متعدد و متنوع آن) و کم­توجهی در برخی دیگر از زمینه­ها (از جمله معماری معاصر، به ویژه دوره پهلوی) را به دنبال داشته است.
ـ محدودیت فعالیت­های گروه­های مدنی، سازمان­های غیردولتی، سازمان­های داوطلبی مستقل و منتقد (از جمله در حوزه معماری)
ـ فقدان یا ناکارآمدی تشکل­ها و سازمان­های مستقل پژوهشی معماری و پیرامعماری
علاوه بر همه این­ها باید به موج فزاینده تورم، چندین برابر شدن بهای مسکن و سرازیر شدن نقدینگی به سمت ساخت و ساز تاکید ویژه­ای کرد که در مدت کوتاهی، باقی مانده بناهای مسکونی قبل از انقلاب را نیز بی­رحمانه تخریب کرده و بلعیده است.
مسئولیت معماران
با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود، بعید به نظر می­رسد که در کوتاه مدت یا حتی در میان­مدت به صورتی سازمان­یافته و گروهی مقاومتی موثر در برابر نابودی و زوال زودهنگام، غیرطبیعی و غیرمنطقی میراث کالبدی متعلق به دوره پهلوی دوم (به ویژه بناهای مسکونی) نشان داد. تنها اقدامی که می­توان به آن دل بست مستندسازی این بناها برای پژوهش­های آتی از طریق فعالیت داوطلبانه فرد به فرد اشخاص مسئول، دلسوز و آگاه و به اشتراک گذاشتن یافته­ها یا داشته­های فردی­ست. به عبارتی اگر نمی­توانیم مانع از تخریب بناها شویم، حداقل مشخصات آنها را ثبت و ضبط کنیم. این مستندسازی شیوه­های مخصوص به خود را می­طلبد که در حوزه تخصصی معماران موضوعیت پیدا می­کنند. اگرچه بخش بزرگی از فرصت­ها را از دست داده­ایم اما بازهم تلاش در این زمینه بهتر از تداوم غفلتمان است.  
شواهد موجود، حاکی از آن است که نظام آموزشی و دانشجویان معماری برای امر «شناخت»به طور عام و «شناخت و مستندسازی کالبدی» به طور خاص چندان اهمیت یا ضرورتی قایل­ نیستند. ردپای این امر در حوزه­های حرفه­ای، پژوهشی و سازمانی معماری نیز قابل مشاهده و پیگیری­ست. فارغ از کیفیت آموزش، محتوای دروس و میزان علاقه و مشارکت دانشجویان و دانش­آموختگان، حداقل می­توان دلخوش بود که موضوعِ «شناخت کالبدی» به نحوی فرصت مطرح شدن را در برنامه آموزشی معماری به دست می­آورد. دانشجویان معماری، در دروسی چون برداشت از بناهای تاریخی، روستا، تاریخ معماری، معماری اسلامی، طراحی شهری، مرمت معماری و مرمت بافت، دست کم یک آشنایی کلی با تکنیک­های مستندسازی (گردآوری مستندات تاریخی، رولوه، عکاسی، مصاحبه، تفسیر، طبقه­بندی و ارایه داده­ها و اطلاعات)، پیدا می­کنند.
جمع­بندی و اشاره به یک راهکار
ـ آثار معماری دوره پهلوی دوم، اسناد و شواهد کالبدی متعلق به مقطعی حساس و بحث­برانگیز از تاریخ معاصر ایران هستند.
ـ بناهای مسکونی متعلق به دوره پهلوی دوم می­توانند معرف مشخصات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی بخش عظیمی از جامعه آن دوران بوده و برای شناخت تحولات تاریخ معاصر مفید باشند. 
ـ پس از انقلاب 1357 و به ویژه در یک دهه اخیر، بخش عظیمی از بناهای مسکونی متعلق به دوره پهلوی دوم به صورتی غیرعادی، زودهنگام، شتاب­زده، غیرمنطقی یا غیرطبیعی نابود شده­اند.
ـ حاکمیت سیاسی و قوانین تابعه تلاشی در حفظ یا مستندسازی این بناها انجام نداده­اند یا نخواسته­اند مسئولیتی در این زمینه برعهده گیرند. انتظاری هم قاعدتا از ایشان وجود ندارد.
ـ جامعه معماری آنگونه که باید، نخواسته است یا امکان نیافته است که اقدامی سازمان­یافته و گروهی در ارتباط با حفظ یا مستندسازی بناهای مسکونی یادشده انجام دهد اما به سبب آشنایی جامعه معماری با موضوع «شناخت کالبدی»، هنوز مسئولیت این امر حداقل به لحاظ اخلاقی بیش از دیگران برعهده معماران است.
ـ با توجه به شرایط سیاسی حاکم و اوضاع اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی فعلی بعید به نظر می­رسد در کوتاه­مدت یا حتی میان­مدت بتوان به «اقدام سازمان­یافته و گروهی جامعه معماری» برای مستندسازی «بقایای آثار معماری مسکونی پهلوی دوم» امید بست، اما:

«اقدامات و تلاش­های داوطلبانه فردی و به اشتراک گذاشتن داشته­ها و یافته­ها» می­تواند به خروج از غفلت موجود کمک کند. به نظر می­رسد وبلاگ­های معماری عرصه مناسبی برای به اشتراک گذاشتن داوطلبانه داشته­ها و یافته­های فرد فردِ فعالان آگاه و مسئول عرصه معماری در این زمینه باشند.
برگرفته از : http://deadalus.blogfa.com/

اگه از دست کسی باید به خدا پناه ببرم اون خود خود این دانشکده ی لعنتیه...دوباره آخه؟! ):

۱۳۹۵ شهریور ۳, چهارشنبه

باعث شد منم مث خودش رفتار کنم...بدبین...از اینکه خودم نبوده ام کلافه ام.از اینکه کاری رو کرده ام که همیشه سرزنشش کرده ام...واز اینکه این وسط باشم خوشم نمیاد...از این که ناچار به حل مسائل این دو تا باشم...به من چه؟

الان دارم سعی می کنم اشتباه خودمو گردن اونا بندازم.میدونم...

۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

یاد لِی لی...

روی هم رفته سه بار گریه اش رو به یاد میارم.اون کم گریه می کرد.برعکس بابک  که تا ناراحت بشه بغض می کنه و اگه بیشتر شد یه گریه غلیظ راه می ندازه .مث اون دفعه که گفتم مشقشو باید دوباره بنویسه :)

اولی روزی بود که می خواست بره دیدن عمو پورنگ و آقای بابا برنامه ی رفتن به جای دیگه رو داشت.یادم مونده چون برام خنده دار بود که برای پورنگ گریه می کرد همون وقتم ازش با اون اشکا یه عکس گرفتم.اتفاقا بالاخره بردمش و چه برنا مه ای ام بود!
دومی اولین وتا الان آخرین باری بود که من گفتم از خونه می رم و آقای بابا گفت باشه ...گمونم پیش دانشگاهی بود.اومد بغلم کرد در حالیکه گریه می کرد.برام دور از انتظار بود.وسط گریه هاش می گفت نرو ....شنیدن اون کلمه خشکم زد.بلافاصله  گفتم من همون کاری رو می کنم که تو بگی...
و دفعه ی سوم همین دفعه ی لعنتی....و  تقصیر آقای بابا بود یا من که به لیلی  گفته بودم باید با باباش حرف بزنه.رفتم تو اتاقش و منتظر همه چی بودم جز چشمهایی که ازگریه سرخ شده بودن .....دویدم دست آقای بابا رو گرفتم و بلندش کردم و بردمش سمت اتاق لِی لی .طوری که شنیده نشه دم گوشم  می گفت "بی تا....نه....به خدا اشتباهه".اما حال من جوری نبود که نیاد. ازش خواستم که لیلی رو ببینه....

۱۳۹۵ مرداد ۱۴, پنجشنبه

دیگه ایران جای زندگی نیست...


درست بعد از نوشتن این جمله سری به همسایه هام زدم و اینو دیدم:

http://3rouzpish.blogspot.ae/2016/07/blog-post.html