۱۳۹۵ مهر ۲۹, پنجشنبه

رفت و برگشتمون به تهران با آقای "م.گ" بود.و تقریبا تمامشو حرف زدیم(:( طفلک بابک).نصفش راجع به خدا ،برعکس دیالوگی که در عقاید یک دلقک هست(خدا ناباورها همه اش درباره ی خدا حرف می زنن)،به نظر من اونا بیشتر دلشون می خواست در اینمورد بحث کنیم و نصفشم در باره ی معماری و دانشکده و اینا...من یه ناامید بودم که به اونا می خندیدم..بی ادبانه....اونا امید وار و محکم بودن و واقعنم داشتن همه ی سعیشونو می کردن.
    بین این بحثا مطلبی که از همه برام جالبتر بود چیزی بود که قبلنم با لِی لی  در مورد هنر های مختلف تو دورانهای مختلف حرفشو زده بودیم. و حالا به شکل دیگه مطرح میشد:
     اینکه یکی از مشکلات ما ارتباط نداشتن حوزه های مختلف علم و فن و هنر و...با همدیگه اس.معماری از اتفاقات دیگه ،بی خبره ،ازشون تاثیر نمی گیره و روشون هیچ اثری نداره و غیر از اون حق هم نداره با خبر باشه . اصلا ممکنم نیس براش...چرا ؟یکیش اینه که  خیلی از علوم اصلا تو ایران اجازه ورود و صحبت در باره شون نیست....
    یه کم در مورد این حرفش البته مشکوک بودم که مثلا اون به عنوان مدرس درس معماری معاصر نمی تونه زیاد در مورد دیکانستراکشن با بچه ها حرف بزنه

هیچ نظری موجود نیست: