۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

11

...


نشانیها كه گفتی هر كدامش برگی از باغی ست

و از بسیارها تایی

به رخسارش عرق هر قطره ای از مرده دریایی

نه خال است و نگار آنها كه بینی ، هر یكی داغی ست

كه گوید داستان از سوختنهایی

یكی آواره مرد است این پریشانگرد

همان شهزاده ی از شهر خود رانده

نهاده سر به صحراها

گذشته از جزیره ها و دریاها

نبرده ره به جایی ، خسته در كوه و كمر مانده

اگر نفرین اگر افسون اگر تقدیر اگر شیطان

بجای آوردم او را ، هان

همان شهزاده ی بیچاره است او كه شبی ...

***************

....

و سنگستان گمنامش

كه روزی روزگاری شبچراغ روزگاران بود

نشید همگنانش ، آغرین را و نیایش را

سرود آتش و خورشید و باران بود

اگر تیر و اگر دی ، هر كدام و كی

به فر سور و آذینها بهاران در بهاران بود؛

كنون ننگ آشیانی نفرت آبادست ، سوگش سور

چنان چون آبخوستی روسپی . آغوش زی آفاق بگشوده

در او جای هزاران جوی پر آب گل آلوده

.......

"مهدی اخوان ثالث"

۵ نظر:

مهتا گفت...

مرسی عزیزم :)

سعید مالکی گفت...

سلام . ممنون از لطف شما . مشکلی بود که حل شد و شما می توانید پیام با نام ناشناس ارسال کنید .

Unknown گفت...

آقای مالکی کلا"دیگه نمیشه کامنت گذاشت چه با نام چه بی نام

سعید مالکی گفت...

سلام . نمی دانم مشکل چیست . سعی کردم که حلش کنم اما گویا موفق نشدم . به هر حال به یکی از دوستان سفارش کردم که نگاهی بیاندازد و امیدوارم حل شود . سپاسگذار لطف شما هستم ... سبز بمانید .

ناشناس گفت...

سلام... برام خونده بودی گمونم این شعر را...