۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

این روزای من5

میگه چی شده؟صب مسیجای بهارو دیدم.چی نوشتی باز؟
وبحثمون شروع میشه
....
میگم مذهبیا اجازه نمی دن آدم فکر کنه.خیلی به خودشون مطمئنن
همهءمذهبیا همین جورن.از اول یقین دارن حق حتما"با خودشونه
اصلا"نمیشه باهاشون بحث کرد.باهار اصرار داره من اشتباه می کنم ومیخواد هر جور شده....
حق رو به باهار میده...
....
صداهامون بلند میشه
میگه:دین قوانینش فقط فردی نیست که تو میخوای قانونای خودتو براش اجرا کنی.
میگم :آها خودمون بلد نیستیم دزد رو چیکار کنیم بریم ببینیم اون موقع خدا به عربای اون زمان!چی گفته....
میگه:تو اجتماع نمیفهمی .آدمی که میگه نیاز به قانون دین ندارم .خودم میخوام دین بسازم ،فردا قوانین اجتماعی ام نمیپذیره.پله پله.
میگم:تو برچسب میزنی.همیشه.
میگه:سر قضیهءحجاب بهت ثابت نشد؟من گفته بودم..
-خب چی شده؟
-تو حالا میگی هیچیشو قبول نداری.من گفته بودم پله پله میخوای بری تا آخرش
...
ومیره که اهورا رو ببره کلاس
آشفته می دونی ینی چی؟

هیچ نظری موجود نیست: