۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

121

مریم دعوا می کنه....عصبانی میشه ...من قهقه می خندم....اون نه...تا آخرش می خندم...اون تا آخرش ناراحته...انگار من چی گفتم.اما بعد از قطع کردن تلفن دیگه نه.خنده نیست...دلم می خواست الان ،همین حالا یه جائیو داشتم که فرار کنم.برم یه جای دور دور دور....
آدمای مذهبی زورگو هستن....خیلی زورگو.

هیچ نظری موجود نیست: