۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

بازم ناتالیای خودم

پریشب ساعت 4 بود که «میکلهءعزیز» رو تموم کردم.اگه همون وقت ناتالیای نویسنده اش رو میدیدم بغلش می کردم .محکم...وهمچین میبوسیدمش که دادش در بیاد
خیلی دوستش دارم.انقدر که...خیلی...حیف که فقط مال منه...هیچکس دوستش نداشت...

هیچ نظری موجود نیست: