۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

188

یه بشکن بزن :تق...و بعدش یه جای دیگه باشم...دورِ دورِ دور...بی هیچ صدایی...بی هیچ نصیحتی...بی هیچ سدی...آزادِ آزادِ آزاد...طوری بشه که برا هر تصمیم ساده ای که میگیرم نجنگم...تهدید نشم به عقوبت تلخ...
«میم گفته به بیتا بگین از من عبرت بگیره»...«ثواب داره»...«تو فقط همه چی رو انکار میکنی؛خون رو که نمیشه انکار کرد»...«دشمنی رو بذار کنار»...
بزن...بزن...بزن...بزن...بزن...بزن....بزن...
*****
نانا پای تلفن صداشو میاره پایین و به محمد میگه حالا انقدر گیر میدم بهشون،انقدر میگم تا مجبور میشن بیارَنَم...


هیچ نظری موجود نیست: