۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

...،دیدش که پشت پنجره،از همیشه م خالی تره...

رفتم فیس بوک یه عالمه ایلامی ناشناس رو زیر و رو کردم رو زمینهء موزیک "اسکادران عشق"...بیشتر، عکساشونو
...و دلم برا اون خاک خشک تنگ شد...
دلم واسه شهر ایلام تنگ نمیشه؛اما واسه کوههاش،واسه دشتاش،گندمزارای طلاییش،روداش،خاکش،رنگ برگ درختاش و آسمونش، دیوارای سنگی،گلای وحشی،چناراش،سنگاش،واسه سایه اش،واسه آفتابش،واسه خیابونایی که آخرشون کوهه...واسه مامان ومامان جان...واسه فرشته،واسه طاهره،واسه میترا، واسه آقاحاجی،بابا حاجی،عموام،فامیلای مامان،واسه دبیرستان ودبیرامون و ریاضی،واسه نادی،خالدی،قره داغی،آقایی،یزدانی،...واسه ،عسلش،کره اش و پنیرش،فلافلای کنار پارک...
دلم واسه ایلام هیچ تنگ نمیشه...

(ویرایش نشده)

هیچ نظری موجود نیست: