۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

240

پارسال این وقتا ،یه چیزایی نوشته بودم که بد بودن،...حالا میرم همه رو پاک میکنم...
مدتی پیش یه فایل صوتی گوگوش،همونی که در موردش نوشتمو شنیدم...پریروزا ویدئوشو از تلویزیون دیدم.ما گوگوشو دوست داشتیم.از بس که مامان دوستش داشت...وقتی پیر و شکسته رفت اون ور ودوباره خوند و دیدیمش ،من گریه هم کردم همراهش وهنوز دوستش داشتم...اما بعداز مدتی،اون به همه چی گند زد و شد شکل یه احمق واقعی.با اون لباسای زشت و جراحی های فراوون از خودش یه مجسمهءبلاهت ساخت...قبلنا باهوش به نظر میرسید و حالا کودن(روی درونش قضاوت نکردما).
حالا وقتی اون ویدئو رو دیدم،حتی گریه اش و اشکاش رو باور نمی کردم...میخوام بگم حتی بد بازی می کنه...اون صورت صاف و براق ،به طرز غیر قابل باوری،دروغ و مصنوعی ،دیده میشد.
حالا اینا مهم نبود...این مهم بود که یاد پارسال افتادم  و اینکه برای اینکه دیگه اونقدری جوون نیستم،"ناراحت" شده بودم.وخودمو دیده بودم که اون وقت چه احمق شده بودم...
        نمیتونم عاشق  سن و سال الآنم باشم.هنوز نمیتونم.اما این روزا خوشحالتر از پارسالم...باور کرده ام -چون خودمم این حسو دارم- که اکثر آدما با بالا رفتن سنشون ،دوست داشتنی تر میشن...فک کنم،خودمم بیشتر از خودِ مثلا" ده سال پیشم دوست دارم...بیشترِ آدمای دیگه رو هم بیشتر از قبلشون دوست دارم...
       به مهنازم اینا رو گفتم وقتی راجع به جوان سازیی که مد شده گفت و اینکه میخواد شروع کنه(7-8 سالی از من کوچیکتره)موافق بود.

۲ نظر:

مژگان گفت...

سلام. یکی از اون سوالای ببخشید ...
جایی که با هم رفتیم و یه مستند از پسر هایده برامون گذاشتن(در واقع یه روایت از آخرای زندگی هایده)خونه ی ممد آقا پسر حاج خانم زرگران بود یا یه جای دیگه؟ هر چی فکر می کنم یادم نمیاد...

Bita گفت...

من اونو چند سال پیش تو خونه قبليمون دیدم.حدود سال هشتاد و هفت.
ینی با هم جایی دیده بودیم؟ گموم نکنم.یادم نيس