۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

258



سوادم اینقدریه که میدونم سواد هنریم خیلی کمه واسه همین میشینم پای فیلم جنووا -که بعدا"خوندم تو دستهء فیلمای بی مزه وبی خاصیت قرار میگیره- وچنان اشک می ریزم برای تنهایی اون دختر بچه ده ساله و برای اونهمه مسئلهء حل نشدهءپدرو حیرانی و سرگردانی و ...وچنان دوستش داشتم که نگو...وپایانشم همینطور....
بچه ها خیلی تنهان...همهءبچه ها غریب و تنهان...آدم بزرگها درک نمیکنن...اینکه اونا تازه چند سالیه  به این دنیا اومده ان و نسبتها برای اونا متفاوته...کاش من مادر خوبی بودم...

۱ نظر:

ح.نون.کاف گفت...

سلام بیتای عزیز.دل توشته های زیبایی داری که انسانو واذار به فکر می کنه.موفق باشی
www.barayeazadi.blogfa.com