۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

با یه نقطه تو چشمم شروع شد...بعد هی کم کم کم کم زیاد شد...تقصیر اهالی خونه بود...آبان نه...بابا و نانا...شب شد ...اونا خوابیدن...آبان تو اتاقش اون سر خونه اس...اتاقش دوره از هال...کانالی که هرشب فیلماشو چک میکنم صاف امشب باید همچین فیلمی بذاره!..سه رنگ،قرمز وچطور میشه نبینمش؟میدونم که فردا نمیشه تکرارشو ببینم.انگار یکی یه سیخو تو چشمم می چرخونه...نمی تونم نبینم...یه پارچه میبندم روی چشم دردناک و باز می بینم...بدتر میشه...حالا شد چشم و سر و دندون...صاف باید امشب همچین فیلمی پخش کنن؟اونم قرمزشو؟لامصبا ببینین چه حالی دارم...بدتر و بدتر میشه اما
تا آخرشو میبینم...
دستشویی....مسواک...تاریکی ؛هیچکدوم خوبش نمیکنه....بعد شروع میکنم به گریه...کم کم میفهمم که تموم دردا با اشکا میریزن بیرون و خوب شده ام!اینجوریشو ندیده بودم!...می خوابم.
****
امروز آبان گفت که این فیلم یه سه گانه از کیشلوفسکیه و جزء فیلماییه که میم بهم داده و داریمش...و جالبتر از اون این که درست سر ساعت تکرارش همه پای تلویزیون نشستیم و دیدیمش...

هیچ نظری موجود نیست: