۱۳۹۲ دی ۱۹, پنجشنبه

https://soundcloud.com/bqandriz/07-tango

تمام این شعر که سه واژه اش راهنوز بیشتر نه سروده ام
قبل از این نه سروده ام
می خواهد بگوید که هوا برای زندگی کافی نیست
و نور نیز لازم!
و این می رساند،که اگر رسانا یاشد شعر
آنکه می سراید می تواند مرده باشد
و می تواند کور،کامل!
و این می رساند که آنکه میرساند
عاشق است
که کور می تواند باشد،مرده!
پس هوا را از او بگیر،خنده ات را نه.
هوا را از او بگیر،گریه ات را نه.
که موی گندیده به چشم نامده ات هم،مازاد بر مصرف من است
من همان هشتادبرگ برجسته یک خط ام
و تو زیبا نفس نا سلامت منی
اصلا تو خورشیدی،از این شعر تکراری تر ممکن است؟
اصلا تو شراره ای،نه همان خورشیدی
که پشت ابر نمانده ای و نمی مانی و نخواهی ماند و نمانی خواه!
سی ها سال می گذرد تا بتوانم تشدید بر سلامت ام بگذارم
اگر تو بخواهی!
و تو،آی تو
ناسلامت کرده مرا و سلام ات می کنم.
هوا را از من بگیر اما خنده ات را نه
هوا را فضا را اما خنده ات را نه
غذا را،حظ ها را از من بگیر ،خنده ات را نه!
نور را از من بگیر،شعله ات را نه!
وفا را از من بگیر،گریه ات را نه!
حالا مرده ام دیگر فکر کنم،اما خنده ات را.........
بعید است زنده باشم ،مرده ام
سعید است دستی که پاره می کند ،گرده ام
سعید است،امامی است
سعید امامی است
من قتل های اخیر زنجیره ای تو ام
من هم جیره ای تو ام،که جیره را از من بگیر،
باغ پر خنده ات را نه!
کشته اند مرا لبان ات و دندانان ات که خنده ات را......
کشته اند ام و جسد ام در جایی پنهان است
تویی که می شناسم ات ای آیینه بردار
ای سردار آیینه
جسد ام در تو پنهان است
لاله روییده است بر کفن ام
کشته اند ام و زیر لاله گو ات انداخته اند
همان هاله لاله گوش ات که ابتدا آغاز تمام جهان بود
جهان را از من بگیر،امان را ،خزان را ،باد وزان را،خنده ات را نه!
سی ها سال ،چهل ها سال می گذرد که آن زیر پنهان است این شاعر
هوا را از او بگیر،از من که خودم ام هم او ،خنده ات را نه!
من کلیشه ام هشتاد برگ برجسته یک خط،دوخط و دهها خط هم که بسرایم آزاد نمی شود
هوا را از من بگیر ،خنده ات را..........
تمام این شعر قبل از اینکه بسرایم اش می خواست
همین را بگوید.

هیچ نظری موجود نیست: