۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

287

میم:ما دلمون واسه استادمون تنگ شده...(چند روز دیگه جواب میاد.امیدوارم ....قبول شم)
میم:استاد ما سرش شلوغه،قهره،ندیده مسیجمونو...نمیدونیم!شاید.
میم:سلام استاد.دست آزاد با شما دارم!
***
قدرت خواستهء "میم" بود،ضعف خودم یا لجبازی دانشگاه و آقای مدیر گروه؟
این بار اصرارهای خانم "غ" (شاید با ماموریت از آقای مدیر گروه)منو شکست داد.نتونستم  باهاش چونه بزنم،بخاطر اینکه قبلا" ...ولش کن ....انقدر عجیبه که حتی خودمم باورم نمیشه.
...و امروز که مسیج میم رو دیدم یادم اومد که بهش گفته بودم این ترم که اون میاد من دیگه نیستم ؛اون اومده بود ومن بودم؛اون اینو می خواست....می خواستم دعوتش کنم یه جایی و بهش یه هدیه بدم برای تشکر...الآن دیگه نمیشه :(
***
باید لاک نارنجی ناخونامو پاک کنم وبرم یه رنگ موی تیره بگیرم...باید برم مقنعه هامو از ته کمد در بیارم...اگر چه هیجان دیدن یک کلاس با دانشجوی جدید که "میمِ" قدیم منم تو اوناس ،یه چیز زنده اس که داره زیر پوستم می چرخه و می رقصه...(:

هیچ نظری موجود نیست: