۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

حرکت بادبزنی و بی وقفهء برف پاکن ها...ستونهای عمودی نورکه انعکاس چراغ هاست روی آسفالت ...نفسهای پر از خوابِ آقای بابا ،آبان و نانا...پیدا شدن گاه و بیگاه یک سواری ونزدیک شدنش وگذشتنش از کنارم ... آرامش دلچسب شب بارونی بهارِ یکِ نود و سه ای جادهءخلوت بین شهری........
       می پرسم کی سال نو شد؟از خودم می پرسم که همین حالاشم   نمیدونه داره تو خواب می رونه یا بیداری...
       فقط  قبرستونو یادم میآد وتاریکی و باد سرد شبانه و قبرهای بی شمار با دسته های سیاهپوش دورشون وصدای گریه ی عزادارها و درد گوش و کلیه؟...این چی ؟یه کابوس بوده یا بیداری؟!

هیچ نظری موجود نیست: