۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

337

«حق اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها،بخش کوچکی از یک جمله،اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟
چه کسی جز خودت؟
دستهایش می لرزیدند.
-من این حق را به خود ندادم...هیچ حقی برای خود قائل نشدم.دربند و اسیر وظایف.وحالا چه شده ام؟ابلهی پیر.ابله پیر آن هم از نگاه معدود افرادی که برایش احترام قائلم.چه شکستی...
دشمنان زیادی داشته ام.خودستایی نمی کنم،دیگر شکوه ای ندارم،آتش درون را خاموش کرده ام.اما دوستان...آدم هایی که دوست داشتم مرا دوست بدارند؟خیلی کم...خیلی کم...تو یکی از آنهایی.تو،کلوئه چون تو بسیار شبیه زندگی هستی.زندگی را به تمامی در آغوش می کشی...
***
زمانی برای دعوای زناشویی نمانده بود.به علاوه مشاجرات خانوادگی برای "دیپل"ها پیش پا افتاده است...شما تا حالا متوجه نشده اید؟اختلاف ها،بگو مگو ها،برآشفتن ها،مبتذل است.برای دیپل ها،هرگز توضیح نده،هرگز شکایت نکن،خیلی زود تمامش کن.با کلاس باش.

من او را دوست داشتم/آنا گاوالدا

هیچ نظری موجود نیست: