۱۳۹۳ مرداد ۲۴, جمعه

341

بارون شدید گاه به گاه ..ابرا پایینِ پایینِ پایین...لای شاخ و برگ درختا...جوی آبی که راه افتاده بود به سمت جنگل...هوا خیس...باد سرد با بوی خاک...گاهی صدای پرنده ها و بی حتی یک جیرجیر...
      به خونهء قبلی فکر می کردم دیروز و تاریکیش تو این روزا.خانوم "کاف" دیواراشو بعد از رفتن ما رنگ زد.خوش رنگ شدن اما تیره تر...دلم براش نمیسوزه.یه جور بدتر...تا همیشه اون خونه تو تاریکیه و هیچ امیدی نداره برای دیدن آفتاب ،برگ،حتی آسمون...ما خیلی نامردیم که این بلا رو سر خونه ها میآریم...سر آجرا،پنجره ها،دیوارا،درا...سر دنیا ،زندگی...
***

هیچ نظری موجود نیست: