۱۳۹۴ دی ۲۹, سه‌شنبه

قبل از هودینی

برنامه ی ....(اسمشو یادم نیست) من و آقای پدر و لیلی رو خیلی متعجب کرده بود.آدمايي که زنگ میزدن و درخواست دعا برای حل مشکلاتشون و برکت و سلامتی ميکردن.تحقیرهای اون زن کلاهبردار هیچ باعث عصبانيتشون نمی شد.بعد که بچه های دانشگاه همونجور حرفایی رو ميگفتن چیزی نمونده بود رو سرم شاخ دربياد و بعدش جاهای دیگه بازم و بازم و بازم...پیر و جوون و ميانسالم نداره.
خيليا در همون حال که حرفای تو رو درباره ی دروغ بودن همه ی این داستانها تایید میکنن با آب وتاب تجربه های خودشون و تعریف میکنن.شایدم مسخره تر از اونا منم که می خوام بهشون القا کنم که اینا همه اش دروغه.
اما علتش شاید اينه که دلم می خواد کسی می تونست بهم ثابت کنه قوانینی که از نظر من وجود دارن و مادی نیستن هم واقعا وجود ندارن یا دلایل مادی دارن.
غزاله که مخالف سرسخت ماورا الطبيعه و خدا و...بود یه بار با هیجان تعریف میکرد که قبل از ورود همسر و خانواده اش (اون موقع خواستگار) یه شاهین اومده نشسته رو تراس اتاقش.یه شاهین ،تو تهران! میگفت اون وقت تنها وقتی بوده که از تصمیم گیری درمونده بوده ومنتظر یه نشانه بوده.اگر چه که در هر صورت ،اون این تصمیم رو میگرفت...
یک بار با یه آدم فیزیکی این شکلی حرف زدم.زیاد.اون خوب حرف می زد.خیلی خوب.اما به سوالهای من که می رسید فقط می گفت تصادف.
یکیشم عکس العملهای خوب و بدی که از دنیا میگیریم .

هیچ نظری موجود نیست: