۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

157

باهار و بچه هاش اومدن اینجا.خوبه.خیلی زیاد.مامانم خوشحال شد.
***
امروز بعد از ظهر با وجود اصرار آبان برای ندیدن ، "بادبادک باز" رو گذاشتم ببینیم.دفعه اول خودمم کامل ندیده بودمش.کتابشو خونده بودم...بعدش رفتیم باغ بیرون شهر واسه شام.باهار هیچی نخورد.میگفت حالت تهوع داره.بهم گفت که از دستم ناراحته و نباید براش همچین فیلمی میذاشتم واگه می دونست نمی دید...وقتی اینو گفت فهمیدم حال خودمم بده...فهمیدم یه بغض ته گلومواز اون وقت داره فشار میده....
من شروع کردم به تعریف از شخصیت باباهه و اینکه آخرش خوب بود و....
آبان سرزنشم کرد.
***
باهار عجیبه یا من؟

هیچ نظری موجود نیست: