۱۳۹۲ آذر ۲۳, شنبه

250

چند شب پیشا فیلم شکارِتوماس وینتربرگ ِدانمارکی رو دیدم.اعصابمو ریخت به هم انقدر که دوست داشتم یه عالمه چیا رو بشکنم و انقدر فحش دادم تا آقای بابا هم که مشغول سرو کله زدن با «تکنولوژی مورد نظرش» بود ،اومد دید...
       بعیده کسی پیدا بشه که برخود های این شکلیِ جامعه رو با یه فرد کاملا" بیگناه ندیده باشه.تو دانشگاه خودمون چه بلایی سر "میم" آوردن.برای منم پیش اومده....یادم نمیاد ولی حتما"منم گاهی جز اون جامعهء نادون وظالم بوده ام....اما اون مرد خوب و مهربون تو فیلم ،قوی بود و بهترین برخورد رو کرد و من دوست دارم نصیحت بشنوم....خیلی خیلی خیلی فیلم خوبی بود...
     چند وقت پیش اخبار بی بی سی راجع به یه ایرانی گفت  دقیقا" با همین داستان...اما آخر فیلم اون خبر صحنه های کشته شدن وسوزوندن اون مرد به دست دونفر از اون جامعهء نادون و ظالم بود....جالبه که همیشه کسایی تیر آخرو شلیک می کنن که خودشون از همه ناپاک ترن....ودر مقابلشم قهرمانِ این داستانها ،همیشه پاکترینها هستن....

هیچ نظری موجود نیست: