۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

پس چیکار کنم خانوم؟ بالاخره چی؟چوب،سنگ،آجرقرمز؟
    منحنی،شکسته،صاف؟جزیره ای ؟مخفی؟
    اقلا"تلاشی ام نمی کنه بفهمونه به آدم چی می خواد.آقای بابام که هی میگه تمومش کن.نمیشه اینهمه معطلی.
میگم آخه گفته بودید از طراحی خونهء آقای بالا بلندان خوشتون اومده بود.میگه نه .خوشم نیومد(یه ذره هم تعارف نکرد که مثلا"به ما بربخوره)میگم از اونی که میگید سر سعادته خوشتون اومده؟میگه نه .فقط گفتم دایره ای بود...میگم مثلا"از این نمای پشتی طرح خوشتون میاد ؟میگه نمای پشتی که مهم نیست...میگم :میخوام بدونم از این شکستگیا خوشتون می آد؟  می خنده و میگه آقای دال (شوهرِبسیار ساکتش)خوشش می آد اما من دوست ندارم.خونهء قبلیمونم اینطوری بود....
تنها چیزی که فهمیدم این بود که پارکت رو خیلی دوست داره ولی به خاطر اینکه می خواد با آب خونه شو هی بشوره نمیتونه انتخابش کنه (:
    خانوم دال جوون نیست.نه. اصلا".شاید پنجاه.امابنظر من مث یه دختر بچهء هفت ساله اس.دفعهء قبل داستان فوت دوستش که اینجا زندگی می کرد رو برام تعریف کرد واینکه دیگه اینجا هیچکسی رو نداره و این بار ماجرای بیماری ترسناک دخترشوکه البته به خیر گذشته بود.از اینکه مورد دلسوزی و ترحم دیگران قرار بگیره هیچ نگران نیس...کنجکاویش در مورد خونوادهء ما برام خیلی جالبه در حالیکه درواقع برای "کار" اومده.
   با همهء اینا از خانوم و آقای دال خوشم اومده و حل این معما برام شیرینه.کشیدن یه نقشه که مورد پسند خانوم دال و خانواده اش واقع بشه...
    این آهنگ شبانگاهانِ جناب مختاباد ،شبانگاهان چه معرکه اس!

هیچ نظری موجود نیست: