۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

لاکِ قرمز

      از همون سه چهار سالگی بود،از همون اولش، که "لاک" خبلی دوست داشتم.عاشق اون شیشه های پر از رنگ غلیظ با تمام جزئیاتشون بودم.قلم مو،شیشه های جورواجور،توپ گرد فلزیش که لاک رو به هم میزد و اگه درجهء غلظتش خوب بود می خورد به شیشه و تق تق صدا میداد و بوش...بوش عالی بود...خودِ لاک زدنم خوب بود.
تا همین حالا...هنوزم دوست دارم...اما سالهاست که فقط لاک های با رنگهای کمرنگ وسرد می گیرم؛پوست پیازی ،نقره ای،...بی رنگ....دیگه آخرش یه نارنجیِ مسی بود و یه آبی آسمونی...
       چند روز پیش که داشتم ایستک و بیسکوئیت مادر می خریدم رو میز آقای سیب و پسران یه لاک قرمز دیدم....قرمز قرمز...و ...نمیدونم اثر مد بود( مده؟) یا یه خاطره از بچگی یا پیری ....و تا رسیدم خونه زدمش و حتی دیگه نتونستم پاکش کنم.
        سالهاست با قرمز قهرم...دوستش ندارم.اون طبق معمولِ شیوهء دنیا به زور می آد سراغم اما من بازم ازش فرار می کنم.مثلا" آقای بالا بلند دوتا فرش معرکهء قرمز بهمون هدیه داد...یا اون بلوز قرمزه که "ب" بهم داد و...
       حالا نشستم روبروی پنجره ی بارونی روی صندلی ایکیا و به "قرمز" فکر می کنم...شاید خیلی دور.به  بچگی ؟ کتاب سمفونی مردگان به اون قسمت می رسه که "آیدین"  کاپشن قرمزی داره که...  کاپشنای پنجم ابتدایی وراهنماییم قرمز بودن ...خاله یه شعر می فرسته رو وایبر مامان :پاک کن هایی زپاکی داشتیم ،یک تراش سرخ لاکی داشتیم.... لاکی... یاد روزایی می افتم که بابا سوالات رو طرح کرده بود و حالا باید با قلم استنسیل و با خط خیلی زیباش بنویسدش روی اون کاغذای ظریف کاربن دار...تمام اون عملیات منو جادو میکرد .. بابا رو نگاه می کردم که چطور با حوصله و دقت سوالات رو می نوشت(خطش عالی بود) و بعد کاغذ رو تا می کرد و میگذاشت توی پاکت ،لبهء پاکت رو تا می کرد و بعد نوبت مهر زدن می رسید....لاک  قرمز مکعبی ،با حرارت کبریت آب میشد و قطره قطره می ریخت روی پاکت و بعد با مهر صاف میشد.بوی دود کبریت و لاک قاطی میشد...

هیچ نظری موجود نیست: