۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

346

بچه ها مهمترین موضوعاتاین دنیان.
دنیا هنوز اینو نفهمیده هیچوقتم نمیفهمه،بس که خره...
***
دوبارتو هفتهء گذشته دوتا قضیه منو یادش انداختن.یکیش یه قسمتی از اون فیلمه بود که دختره به باباش گفت اون کسی که بهت اعتماد کرده بود من بودم نه مامان...تو اعتماد من رو از بین بردی...در شرایطی که زنش رفته بود و زه زندگی جدید تشکیل داده بود و خوشبخت بود و دختره هم زندگی خوب و با ثباتی داشت اما هنوز پدرش یه خلا بود...

یکی ام همین امروز یکی از مجریای تلویزیون با افتخار  حرفی در مورد پدرش زد ...هنوز انقدر قوی نیستم که اینو بگم.

و اون چیزی که توی کتاب "آنا گاوالدا" در موردش بی توجهی شده بود همین "بچه ها" بودن.اینکه نباید بخاطر فداکاری ،با کسی موند اما بچه ها اون وسط چی میشن؟این فقط وقتی معنا داره که اون وسط یه بچه نباشه که تو ذهن خودش تمام تمام تمام اتکاش به شماست.

۲ نظر:

Unknown گفت...

اینو خوندم یاد این افتادم که انقدر مشغول چمدون جمع کردن بودم (یا شاید هم انقدر از خداحافظی کردن بدم میاد که بهانم بود) که حتی وقت نکردم برم برای خداحافظی با بچه‌ها و مخصوصا با اون شیطونِ اول دبستانی. که یه بار دیگه با هم کتاب بخونیم یا اینکه مغزمو با حرفای بی سر و تهش بخوره و دستمو بگیره و هی توی ساختمون کانون منو بکشونه ازین ور به اونور و بقیه‌ هم با ترحم و لبخند بهم نگاه کنن که: پدرتو درمیاره امروزم!

دلم گرفت.

بیتا گفت...

داستان سفرتونو تعریف نمی کنید؟داستان اون اول دبستانی؟