۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه

407

آخرین بار که اینجا رو نگاه کردم ،به نظرم رسید خیلی نق نقو شدم.توجیهاتم برای خودم که من تقصیری ندارم بی اثر بود.برای اینکه یادم بمونه یه قسمت از داستان آتیش در جنگل روبرویی  و تلاش آتش نشانها رو که تا بحال فقط تو فیلما دیده بودم رونوشتم تا ادامه اش بدم و بشه پست بعدی.
اما آقای معروفی با اون داستان "تماما مخصوص"ش نذاشت.
یکی از خاله ها سفارش کرده بود فریدون سه پسر داشت رو بخونم.هم اون و هم تماما مخصوص رو، رو تبلت داشتم ومتاسفانه با تماما" مخصوص شروع کردم.کتابی که نویسنده هدیه اش کرده به زنان سرزمینش.
من تا آخر داستان منتظر بودم یانوشکا یک رفتار غیر از بندگی در مقابل عباس ایرانی از خودش نشون بده.غیر از مطیع محض بودن.غیر از خدمتکاری.غیر از کار و کار و کار...یا پری رفتاری غیر از دلبری،یا سرو لیوانهای نوشیدنی .حتی مبارزه ی سیاسی پری صرفا" به عشق عباس ایرانی بود.مادر هم دست کمی از بقیه نداشت...
آها یه زن دیگه  هم هست به اسم ژاله .اون کسیه که در عین حال که مث بقیه ی زن های کتاب دلداده ی آقای عباس ایرانیه، این حس رو بهش القاء می کنه که می خواد یه افسار به گردنش بندازه.پس خوب نیست...
ینی اصلا ناامید شدم از آقای معروفی.اگه سمفونی مردگان رو نخونده بودم شاید فک می کردم این یه اعتراضه به مرد ایرانی که یک همچین انتظاری از یه زن داره اما تو کتاب سمفونی مردگان هم تا یه حد کمی همین برخورد با زن ها شده بود.من اون وقتم فقط تونستم برای سورملینا دل بسوزونم که تو اون کتاب اونهمه تحقیر شد...هیچ احترام و اعتباری هم براش قائل نبودم.شاید آقای معروفی فک میکنن برای یک زن،زیبایی بی حساب و مطیع بودن در حد یه.....قابل احترامه و کافی.
حالا می ترسم اون کتابی که قول داده ام بخونم رو شروع کنم.

هیچ نظری موجود نیست: