۱۳۹۵ آذر ۲۷, شنبه

ب
تو بهش بگی کلی خوشحال میشه
حالا میخوای لجبازی کنی بگی نمییییییییگم
باور کن از اینکه تو ازش دلخوری خیلی غصه داره
خودت مگه مادر نیستی
تمام زیبایی زندگی در با هم بودنست
بهم گفته
ب, [02.12.16 19:22]
توحرفاش از اینکه تو درکش نمیکنی ،گله میکنه
ب, [02.12.16 19:23]
باور کن اگه دو روز دیگه از دست بره ،خیلی اذیت میشی
[In reply to Kimia Gh]
نتیجه این تفکر اینه که خودت از زندگی لذت نبری
ب, [02.12.16 19:28]
میدونستی مامان جان روزی که پسر کوچولوش رو از دست داده ،از هول با شکم خورده زمین و بچه 4 ماهش سقط شده
Kimia Gh, [02.12.16 19:29]
[In reply to بهار]
خب.ینی چی؟
ب, [02.12.16 19:30]
[In reply to Kimia Gh]
بهت گفتم بیتا تو زنگ بهش بزن از دلش درآر دیگه
ب, [02.12.16 19:30]
[In reply to Kimia Gh]
هیچی.منظوری نداشتم
.......

 اون و خدا بین من و "ب" فاصله انداختن.وقتی اینا رو میگه یه عالمه از ایینا می فرستم😄😉😂 اما امروز دو بار یادشون افتادم و هر دو بار اینجوری شدم😢😭😟😢
ظهر که تو خونه چند ساعتی تنها بودم و شب وقتی نانا با نگرانی گفت اینجا درد می کنه...این استخون ...و هزار تا خاطره ی ترسناک رو یادم آورد...
"ب" نمیذاره حالا که واقعیت اینقدر آزار دهنده اس ،من حداقل با خیال هام زندگی کنم.اگه خدایی که اونا  تعریف میکنن واقعی ام باشه من ترجیح میدم یه خیالباف باقی بمونم.به قول خود "ب" سرمو زیر برف کنم.

[In reply to Kimia Gh]
یعنی سرتو زیر برف میکنی؟

هیچ نظری موجود نیست: