۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

مشکل ما ،نه مرگ بود نه درد ،نه فقر.نه ترس ، نه طلاق ،نه جنگ، نه بد بودن، نه ایدز و سرطان و ....
فک می کردم بهتر شده شاید ...نشده بود...امروز پای تلفن دوباره از چیزهایی که وجود ندارن گفت.
***
این جور وقتا سیگارو داشتم.سیگارو می خواستم که باشه و بگم می دونم اگه الان یک دونه اش رو بکشم خوب می شم اما نمی کشم...میخواستم بگم یه راه حلی هست ولی من نمی خوامش...الان نیس دیگه..
***
این یهو از وسط فیلم فروشنده که آقای همسایه هر جور بود بهم انداخت  پرید وسط معرکه ی امروز...به یه فال درست شبیه بود:
مشکلم بخت بد و تلخی ایام نیس.....

یا که از بارش زانوی من خم میشه...

ذهن گرفتار داری...

سیگار میشم میرم رو لبهات...(صرفا به خاطر ذکر نامشون)

ای بخت سراغ من بیا که رخت خواب من با این خیال خامم گرم نمیشه......
(علی عظیمی.پیش درآمد)

هیچ نظری موجود نیست: